آرزوهام رو نوشته بودم زده بودم به دیوار افیس ،یه سریش آرزوهای کوتاه مدت مربوط به امسالم بود و یه سریش بلند مدت،یه سریش آرزوهای خود خودم ،یه سریش آرزوهای دیگرون که بهم گفته بودن که دلشون میخواد بر آورده بشه اوو من هم نوشته بودمشون و زده بودم روبروم.هر روز و همیشه نگاهشون میکردم.از طرفی کلی خوشحال بودم که بلند بلند آرزوهام رو نوشتم و خیلی واضح بدون اینکه تو دفتر شخصی بنویسم خیلی واضح زدمشون رو دیوار ،آخه خوب تو افیس ما کسی به غیر از من فارسی نمیدونه پس هر چی هم بنویسم کسی متوجه نمیشه که این میتونه یه آرزوی کاملا شخصیه من باشه که رو دیوار در انظار عمومی نوشته شده.واسه خودم از اینکه تونسته بودم فکرهام رو رو دیوار بیارم اوونگران دیده شدنش توسط دیگرون نباشم یه جور خیال راحت میاورد .تو اون طوفان چند روز ه قبل نمیدونم که چه اتفاقی افتاده بود که صبح اومدم دیدم آرزوهام رو باد برده ،واقعا باد برده بودشون و یه سریشون رو هم آبه بارون از سقف ریخته بود و مچاله شده بودن.کلی یه جوری شدم.کلی از شعرهای مورد علاقه هم هم که هر وقت حالی بهم دست میداد مینوشتم هم باد با خودش برد.حالا باید واسه ساله جدید دوباره لیست آرزوهام رو بنویسم.اوو اون هأیکه بر آورده نشده رو دوباره رو نویسی کنم.چیزی به عید نمونده , همش فکر کنم ۱۰ روز. خیلی دلم میخواد که امسال بوی شیرینی دم عید از خونمون بیاد بیرون ،بوی تمیزی خونه و خیسی و نم فرش و بوی خاک و آب که باهم مخلوط شدن و اینها .دلم میخواد قشنگ عید بگیرم،خودم خودم رو مجبور کنم با وجود اینکه حال و هوای عید هنوز تو سرم نیست خودم رو مقید کنم مدلم عید بشه،مثل مامانها و باباها که تو تمام مدت زندگیم حتا تو سال هائی که مصیبتهای زیادی تو اون سال داشتیم اوون ها سیاه پوش بودن ،ولی همه یه جو خونه رو بوی عید بهش میدادن،میدونم که وقت هائی بوده که خودشون تو دلشون عید نداشتن ولی همیشه این حال و هوا رو به همه چیز تزریق میکردن.شیرینی میپختن ،تمیز میکردن ، گل میکاشتن ،گلدون میخریدن ، تو رو مجبور میکردن که همه رسمها رو قدم به قدم اجرا کنی ،گندم بگیری دستت دم سال تحویل،به آینه نگاه کنی, به شمع های روشن, دعا کنی, لباس نو بپوشی, سبزی تازه بخری و بیایی تو خونه دم سال تحویل, کلی چیزا دیگه که هر کدوم داستان خودش رو داره ،از غذا هم که جای خودش داره که هر وعده چی بخوری اوو دلیلش رو هم همیشه سر سفره میگفتن، من این روزها فکر میکنم ،حالا که خودم اینجا هستم بایدخودم رو هل بدم که واسه زندگی خودمون و خونمون واسه دل خودم ,دل اون, واسه دل همه ادمای دیگه, واسه زندگی, واسه بهار, واسه همون ارزوهای رو دیوار, واسه دل همه اون ها که دل دارن, سعی کنم که امسال چه حالش باشه چه نباشه چه کار و درس باشه چه نباشه و با هر موضوع دیگه چه باشه چه نباشه عید بگیرم.فعلا باید یه فکری واسه این ارزوهای مچاله شده و باد برده بکنم.
Tuesday, March 10, 2009
Subscribe to:
Posts (Atom)