قبل از شروع افراد زیر رو معرفی میکنم:
آقا یه سکوت: supervisor محترم
بانو:هم office محترم
خانوم روابط عمومی: هم office محترم
وای که چقدر از دست این بانو لجم میگیره،یکی از بزرگترین دلایلی که من هر روز مجبورم بارم رو کول کنم و برم کتابخونه بشینم درس بخونم این بانوی محترم ه که مال کشور زرد پوستان و من به شدت دید منفی به این دوستانمان که اینجا هم خدا زیادشون کنه ،کم اصلا نیستن و میشه گفت ۸۰ در صد دانشجوهای international هموطنهای این بانو هستن ،خلاصه اینکه هر کدومشون رو میبینم یاد بانو میفتم و احساس میکنم که هماشون مثل هم هستن.
بابا بی ملاهزگی تا چقدر،
اول که تو office غذا درست میفرمایند،اون هم غذای سنتی شون رو که همراه با ماهی و سرکه و سویا سس میباشند.
وقتی غذا درست میکنه و میخوره اون زمانها از office میزنم بیرون و میرم واسه خودم گم میشم که از بوی غذاش قشنگ سر درد میگیرم.
وقتی فیلم میبینه یا موزیک میشنوه یه حوو هیجانی میشه و یه مرتبه داد میزانه یا جیغ میکشه از فرط شادی یا هیجان نمیدونم.
تا نصف شب office میمونه و حتا موقعی که مریض وحشتناک .میمونه با کلی سر و صدا و آخ و فین و .... و وقتی بهش با مهربانی میگم بانو جان خوب برو خونه استراحت کن میگه نه ،اینجا از خونه گرمتر اگه من برم خونه باید heater رو زیاد کنم که چون heater مال کلّ خونه است پس کلّ خونه گرم میشه پس پول heat زیاد میاد ،اینجا واسعم بهتر. از طرفی تو اتاق من سر و صدا هست واسعم اینجا ارمشش بیشتر!!!!
شبها از ساعت ۹ به بعد شروع میکنه به تخمه شکستن ،تخمههای بزرگ که هر کدوم رو میشکنه یه موسیقی وهشتناکی تولید میکنه ،و این موسیقی تا ساعتها طول میکشه ،تا وقتی که بسته تخمه تموم بشه که اگه سوپر هموطنش تو دانشگاه باز باشه میره بسته جدیدش رو میخره.
تازگیها بانو عود تو office روشن میکنن،البته وقتی سیگار کشیده و از بیرون میاد ،سریع عود رو روشن میکنه ،ولی بعضی وقتها هم همینطوری محض رضا خدا روشن میکنه.
به شعاع ۲ متر از میزش کثیف وحشتناک،طوریکه نمیشه از جلو میزش عبور کرد.
از وقتی من دانشجو شدم،این بانو تو office بود من هم اولین موجود خارجی بود که باهاش اینقدر نزدیک برخورد میکردم،در رویاهام فکر میکردم که اگه من دانشجو بشم و دوست ه خارجی مال یه کشور دیگه که مثل خودم international باشه پیدا کنم خصوصا اینکه supervisor مون هم یکی باشه چقدر عالی میشه و من میتونم کلی چیز ازش یاد بگیرم و دوست بشیم و کلی تبادل فرهنگی کنیم و اشکال درس هم رو ازش بپرسم .... و در واقعیت چی از آب در اومد،اینکه بانو حتا سلام هم نمیکنه ،وقتی میاد تو office و هیچ حرفی نمیزانه ،اگه من حرفی زدم یه جواب کوتاه میده اگه آن که هیچ ،از سلام و خداحافظ که خبری نیست فقط یه چیز ودرش میکنه که با من حرف بزنه اون هم اینکه ببینه که محترم با من کار داره یا اینکه حس کنه که من جلسه دارم با استاد محترم و حس کنه که نباید از قافله عقب بمونه.
به طرز بسیار وحشتناکی مرموز و ssecret خیلی زیاد.مثلا یکی دو درس مشترک با هم داشتیم.اصلا دریغ از یک کلمه حرف و صحبت راجع به درس و نمره و ...
یا اینکه تازگیها کار part time پیدا کرده تا مدتها یعنی تا آلان هر موقع راجع به کارش حرف میزانه اصلا نمیگه که کجا کار میکنه و میگه که secret ،و جالب اینجاست که من اصلا ازش نمیپرسم ولی خودش میگه که secret !!!
با وجود اینکه درسش تموم شده هنوز تو office ه حتا این آقا یه سکوت اومد بهش گفت که من کامپوترت رو میخوام که بدم یه دانشجوی دیگه ،یعنی علنا از میزش بلندش کرد ،ولی اون رفت روی یه میز دیگه که روش دستگاه نیست نشسته و واسه خودش lap top رو میاره و از صبح تا شب تشریف دارن،
اصلا واسه من مهم نیست که اون باشه یا نباشه ،چون به من از لحاظ حقیقی و حقوقی اصلا ربطی نداره ،ولی آخه انصاف هم خوب چیزی
تمام مدت در حال پرینت گرفتن اون هم تمام رنگی،تمام پرینت هاش یا مال کار جدیدش یا مال کار شخصی ،
خوب این حالا میگیم مهم نیست ،ولی با انصاف پس رنگی نگیر،امروز دیدم تبلیغ ه ipod رو پرینت گرفته تمام رنگی اون هم با صورتی و قرمز و آبی ...
اصلا default پرینتش رو رنگی میذاره ،همیشه ،این کار همیشه اون ه
و نکته جلب تر اینکه به هیچ عنوان نمیره از مخزن بسته کاغذ بیاره ،همیشه تا دونه آخر برگهها رو پرینت میگیره و تموم میکنه و من یا خانوم روابط عمومی که میخوایم پرینت بگیریم برگه نداریم.
میوه میل میکنن ،اشغال میوه اینقدر میمونه زیر میزشون که بوی کپک زدگی میگیره .
.....
.....
خلاصه هزا کار دیگه که الان نمیگم،فقط یه حس اعصاب خوردی وحشتناک به سراغم میاد
دیوونه شدم دیوونه دیوونه دیوونه.... :)))))
2 comments:
آهان خوبت شد تا قدر هم اتاقی های مهربانت را بدانی
chera ba ostadet raje be in divoone harf nemizani. zemnan azizam to chera inghadr office mimooni khob khoone karato bekon.
Post a Comment