Monday, May 3, 2010

آنچه یافت مینشود آنم آرزوست

باهاش داشتم تلفنی حرف میزدم، میگفت که از کار خسته شده، می‌خواد دیگه کار نکنه چون یه نواخت شده، حوصله کار رو نداره، گفتم که خوب کارت رو عوض کن، برو واسه خودت کار کن، با این همه سابقه که داری، خوب میتونی‌ اصلا یه دفتر بزنی‌، پروژهٔ بگیری، وقتت رو خودت تنظیم میکنی‌، کار هم مال خودته، کلی‌ میتونه تجربه جالبی‌ باشه، گفت نه بابا خوب حالا کار هم کردم، با پولش چه کار کنم؟؟این همه پول می‌خوام چه کار؟!! گفت شاید برگرده درس بخونه، واسه خودش حال کنه، سفر بره، دانشگاه شاید، ...

گفت تو چطوری؟

گفتم خوبم، دانشگاه رو دارم تموم می‌کنم، دنبال کار می‌گردم، و شدیدا می‌خوام که برم سر کار و وقتم رو تنظیم کنم با کار و منظم بشم!، دیگه وقتشه که برگرم سر کار!!

یاد خودم افتادم که ۳ سال پیش بود، وقتی‌ تو شرکت "مو" داشتم با رییسم حرف میزدم، می‌گفتم که دیگه وقتشه که من بزنم بیرون، دلم واسه دانشگاه تنگ شده، دلم واسه چرخیدن و هر کاری دوست داشتن کردن و کتاب خوندن و وقتم مال خودم باشه و محیط آروم و بی‌ سر و صدا و به دور از تنش کاری..، من گفتم و آقای رئیس "آقای خ" به حرفم گوش کرد و مثل همشه لبخند رو لب هاش بود.


الان ۳ سال از اون حرف گذشته، و الان دلم خیلی‌ واسه کار تنگ شده، واسه اون هیجانی که تو کار هستش، واسه اون جلسات پر از بحث و مشاجره با کارفرما و پیمانکار، چقدر دلم واسه اون آدم هایی که اصلا خیلی‌ پرت بودن از پروژهٔ و میومدن تو جلسه با اعتماد به نفس غلط غلوط میگفتن تنگ شده، واسه کلّ کلّ کردن با مدیر پروژهٔ و رئیس بخش ها، واقعا از ته دل، دلم تنگ شده.

دلم واسه بازدید سایت و ماموریت‌های پر هیجان تنگ شده، چقدر که کار یاد گرفتم تو همین سایت ها،


-جزو یکی‌ از آرزو هام که بتونم برم شرکت " اکس- م" کار کنم، یا شرکت "ش" .

چند ماه پیش دو نفر از شرکت "اکس- م" اومده بودن، تو یه جلسه‌ای تو دانشگاه، با یکیشون رفتم که قهوه‌ای بخریم، بهم گفت که چقدر دأره برنامه ریزی میکنه که بر گرده دانشگاه و یه رشته‌‌ای رو شروع کنه.گفت که کلی‌ احساس هیجان بهش دست داده که اومده آفیس ما رو دیده که نشستیم هرکدوممون داریم کار خودمون رو می‌کنیم و یه محیط کجوال و همه تا دیر وقت واسه خودشون تو دانشگاه هستن و ...

"قابل توجه اینکه بنده الان همون آفیس که ایشون عاشقش شده بودن رو حدود یک ماه می‌شه که نمیرم و تو خونه کار هام رو انجام میدم ،چون حالم بعد می‌شه وقتی‌ میرم اونجا"

با یکی‌ دیگه از نفرات شرکت "ش" دوست هستم، هر موقع ایمیل میزانه، میگه که من واقعا میس کردم دانشگاه رو و تازگی‌ها فهمیدم که از شرکت استعفا داده و از سپتامبر می‌خواد که بره دانشگاه رو شروع کنه!

و من در آرزوی رفتن به شرکت " ش" و "اکس- م" دارم پر پر میزنم.!!

با حاله که همه کلا یه چیزی رو میس کردن، دیگه نتیجه گیری اخلاقیش با خودتون

2 comments:

atefeh said...

yani in ke gofty eyne haghighate, har ki mire uni mikhad bere kaar har ki mire kaar mikhad bere uni
ama manam sherkate Mo ro kheili doos dashtam aslan ham yeknavakht nashode bood ama heyf k mikhastam mohajerat konam oon moghe
x-m va sh kodoom company hastan? :)

yalda said...

khob are man ham on kal kal kardanha o yadgereftana ro dost daram ama agar dige kal kali dar kar nabashe mese gosfand behini yeja dige esmesh kar nist ke aslan ham hosele daneshgaho nadarm !