وقتی کم میارم شروع میکنم به سرزنش کردن خودم،هی سرزنش هی تنبیه،بعد شروع میکنم یاد آوری گذشته و تموم اشتباهت و شکستهای گذشته رو یاداوری به خودم و سرزنش که تو این، این موجود اینطوری.بعد شروع میکنم آنالیز رابطه هام با آدمهای اطرافم و دوباره یاد آوری رفتار خودم با اونها.و اگه هم بخوام به خودم لطفی کنم ،میگم که آینده بهتر میشه. تازگیها هی دارم به خودم یاداوری میکنم که زندگی رو زندگی کنم.فکر نکنم که یه روزی قراره درست حسابی زندگی کنم ،منتظر آینده نمونم واسه زندگی کردن ،همین الان رو زندگی کنم،این حرفها رو باید مدام با خودم تکرار کنم،وگرنه هر از گاهی یادم میره که زندگی همینه که الان داره زمانش میگذره ،همین تجربهها که خیلی خاصه و باید ازش لذت ببرم،به قول `حمید` وقتی کلی پروژه داری تو زندگیت و کلی مشکل داری که داری بهاشون دست و پنجه نرم میکنی باید صبح که پا میشی از رختخواب همین مشکلها کلی بهت انرژی بعده که صبح که از خواب بلند میشی اینها تو رو هل بعده به سمت جلو و کار کردن.اینها رو مینوسیم اینجا بیشتر واسه خودم که هی بخونم و یاد آوری کنم که این لحظهها هم همون زندگیست که دنبالش بودی همینه ،چیز دیگهای نیست.لاقل تا اونجا که من فهمیدم همینه،یعنی همینها رو زندگی کن بابا،زندگی کن،اگه سخته حالش رو ببر ،اگه آسونه باز حالش رو ببر ،چند روز پیش داشتم با دوستم حرف میزدم،اون داشت از مشکلات خودش رو میگفت ،یه هو رفتم تو فکر و از بالا به زندگی خودم و اون و بقیه آدمهای اطرافم نگاه کردم،به قول بابام وقتی از بالا به همهٔ زاویههای زندگی و مشکلاتش و خوشی هاش و سختی هاش و ..اینها نگاه کنی میبینی که چقدر کوچیک به نظر میان ،مثل اینکه رو یه تپه ای رفته باشی و از بالا به به شهر و آدم هاش نگاه کنی،همه چیز تو نگاهت کوچیکه ،همه چیز ساده به نظر میاد ،خوب زندگی هم همینه دیگه. اینها رو مینویسم اینجا و میدونم ولی بعضی وقتها فقط واعظ خوبی هستم فقط میدونم ،همین،هیچ کاربردی تو زندگی عملیام نداره و به قول معروف کلاغ دل و روده آاش بیرون ریخته بود هی داد میزد که من دکترم (این یه ضربالمثل همدانی که باید با لهجه و تن مخصوص ادا شود!!) خلاصه اینکه یکی بیاد و این حرفها رو واسه من تکرار کنه، زندگی رو زندگی کن،زندگی کن،زندگی کن.دنبال هیچ قابی نباش که این مدل زندگی توش جا بشه،باز هم به قول بابا که همیشه این شعر رو میخونه: از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن، فردا که نیامده بر او بنیاد مکن حالی خوش باش و ... دارم سعی میکنم،...
Sunday, April 5, 2009
یه قاب جدید واسه زندگی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
به به چه کلاغ فهیمی
Post a Comment