Monday, December 18, 2006

تنفس

هواي خيلي قشنگيه
چقدر دلم مي خواد الان و اين ساعت ها كه هنوز اوائل روز و يا سرظهر توي اين هواي سرد و
باروني كه آفتاب پشت ابر هاست و يه نور سفيد وجود داره ، حالا توي اين حالت بريم پارك، يا يه
جاي پر درخت مثل باغ و كلي راه بريم و قدم بزنيم و نفس عميق بكشيم و وقتي از شدت راه
رفتن زياد عرق كرديم و دماغامون از زير شالگردن سرخ شد، و نوك انگشتامون در حالي كه
دستكش دستمون و دستامون رو داديم بهم ، يه مقدار سردش شد، يه جايي بنشينم و يه چاي داغ
داغ داغ با يه كيك خوشمزه بخوريم و كلي حرف هاي خوب خوب بزنيم و شعر بخونيم و از چيزاي خوب و خاطرات خوب
ياد كنيم وكلي صحبت هاي انگيزه دهنده وبا انرژي بكنيم
واااااي چقدر اين درخت هاي بدون برگ ، يا نصفه نيمه برگ دار ، خوشگلند
وقتي اين چكه هاي بارون روي بعضي از نوك شاخه هاشون مونده و قتي از زيرشون هر از گاهي راه مي ري يه هو شيطونيشون گل مي كنه و يه چند تا چكه آب ميريزن روي صورتت ، بعضي وقت ها درست مي افته روي پيشوني آدم و بعد راه مي گيره مي آد روي دماغ آدم
و اگه نا خود آگاه يه تنه به اين درخت ها بزني ، كه ديگه هيچي ، تقريبا آدم به صورت ملايمي مورد لطف قرار مي گيره