Wednesday, February 18, 2009

پل

یه چیزایی‌ درست پیش نمیره، یه جاهای کار داره لنگ میزانه،الان و این روز‌ها مثل آدمی‌ شدم که تو وسط حل یه برنامه چند معادل و چند به علاوه ان مجهول گیر کرده باشه،یا مثل یه آدمی‌ ‌ که تو وسط یه برهوت گیر کرده و نمیدونه کدوم راه رو ادامه بعده و هر راهی‌ که میره به راه‌های دیگه هم فکر میکنه او بودن راه‌های دیگه نمیذاره که تو همین راهی‌ که میره تمرکز کنه. امروز اینجا توفانیه دل من هم توفانیه ،یه طوفان شدید از آرامش این روز‌ها خبری نیست.بعضی‌ وقت‌ها این طوفان‌ها تو سطح که میومدی ظاهر آرامی رو نشون میداد،ولی‌ این روز‌ها شانه این طوفان رو تو ظاهر هم می‌شه دید.نمیدونم فکر می‌کنم یکی‌ از این پل‌ها از بین میلیون‌ها پلی‌ که هست و همه رو به همه و هر جا که میخوان میرسونه و ،حالا یه پولی‌ خراب شده ،حالا شاید هم یه پول فقط خراب شده باشه ولی‌ همین یکی‌ میتونه کاری کنه که هیچ کس به اونجایی‌ که می‌خواد نرسه یه لاقل دیر برسه خلاصه اینکه یه پل شکسته ،این یکی‌ رو مطمئن هستم