Wednesday, January 13, 2010

نیازمندی ها

درس دارم و هزار تا کار ،می‌تونم جدا بگم که هزار تا کار یهو ریخته سرم،و اینقدر کار زیاده که درس بیچاره خودش رو جمع کرده یه گوشه و صداش در نمیاد !

خودم هم باورم نمی‌شه که وسط این هیری ویری این همه کار چطوری ریخته سرم یهو!

یه تقویم بزرگ گذاشتم جلوم و جلوی هر روزش یک سری لیست نوشتم که از صبح باید اون‌ها رو انجام بدم، زمان مثل برق و باد می‌گذره و اینجانب دارم واسه خودم میدوم،ولی‌ نمیدونم که سرعت دویدن من چرا به نسبت زمان اینقدر کند. شاید هم من نمیدوم،دارم خیال می‌کنم که میدوم.

به هر حال یا میدوم یا نه،ولی‌ این رو میدونم که شب‌ها از فرط دویدن زیاد اینقدر خسته به خونه بر می‌گردم که دیگه قرص خواب نمیخورم و خود به خود سرم رو میزارم رو بالش و میخوابم!

می‌تونم این روش رو به اون‌ها که مشکل خواب دارن توصیه کنم!

سعی‌ کردم یه سری چیز‌ها رو که تو برنامه هفتگی‌ام بود حداقل واسه یه مقطع کوتاه حذف کنم، شاید کمی‌ جای خالی‌ واسه کار‌های اصلی‌ باز بشه.بگذریم که این وسط کلی‌ هم از این بابت احساس عذاب وجدان میکنم.

مثلا کلاس فرانسه رو گفتم تا یه مدت نمیام، وای که چقدر حالم بده از اینکه کلاس فرانسه رو نمیرم ،امروز که طبق برنامه قرار بود کلاس باشه ،و من نرفتم ،کلی‌ خودم رو فحش دادم و همان عادت همیشگی‌، خودم خودم رو تنبیه کردم!که چنین و چنان!...

به شدت دلم می‌خواد که این تز تموم بشه و من این پرونده سنگین رو ببندم!، یه پروژه دیگه هم هست که اون هم باید بسته بشه . که اون رو بعدا توضیح میدم.

دو تا از مهمترین پروژه‌های دیگه زندگیم هم هستن که همینطوری رو دستم موندن،اون‌ها هم هستن واسه خودشون، و هر روز جلوم جولان میدن، و یاد آور میشن که واسشون کاری کنم

خلاصه شهر شلوغ و من یک نفری موندم وسط این همه کار!

اگه انرژی مثبت زیادی (یعنی‌ اضافه بر مصرف خودتون) دارید لطفا واسه من هم بفرستین،به شدت به انرژی مثبت شما و دعای دوستان محتاجم.