Thursday, January 22, 2009

هست کسی که من رو ببره حموم

استرس درس و تز و کلی کارهای عقب افتاده توان حرکت و دست زدن به هر حرکتی و کاری رو ازم گرفته ,
شب ها خواب ندارم و روزها اضطراب دارم از طرفی خودم هم این روزها خیلی پایینم ووتقریباهیچ اثری از سطح انرژی نمونده چه برسه به اینکه بخوام بگم پایین پایینم, یه تغییر حسابی و یه تکون حسابی احتیاج دارم ,
احتیاج دارم کمی حرف بزنم وکلی انرژی بگیرم, احتیاج دارم اونقدر چلونده بشم که هرچی مزخرفات و اشغال و کثافت ازم خارج بشه ,خیلی احتیاج به تمیزی دارم
شایدهم خودم باید یه فکری واسه خودم بکنم

کسی که هرموقع میبینمش تنم میلرزه

یکی از بزرگترین ارزوهای من در حال حاضر اینه که با استادم دوست بشم

روضه

چقدر دلم یه روضه جدی و سوزناک میخواد که بشینم یه فصل سیر سیر از ته دل گریه کنم