Sunday, May 31, 2009

ماهی‌

بعضی‌ وقت‌ها که باید حرف دلت رو بزنی‌ ساکت ساکت میشی‌،مثل دیوار ،مثل یه سایه،مثل ... اون لحظه که دقیقا باید اون چیزأی که واجب و تو دلت مونده رو باید بریزی بیرون که دلت خالی‌ بشه از این حرف‌ها و چیزأی که دلت رو فاسد میکنه ،اون لحظه که دقیقا وقتشه ،تو ساکت میشی‌.هی‌ تلاش میکنی‌ که دهنت رو باز کنی‌ ،هی‌ نفس میگیری که یه چیزی بگی‌ ،حرف میاد تا تو دهنت ،ولی‌ یهو پشیمون میشی‌ ،یهو یه کسی‌ بهت میگه که ولش کن ،هیچ کس منتظر حرف تو نیست ،هیچ گوشی ،منتظر شنیدن حرف تو نیست ،بیخود خودت رو کوچیک نکن،بهتره که واسه خودت مزه مزه کنی‌ ،مثل همیشه ،مگه همیشه چه کار میکردی ،حالا هم مثل اون موقع ها.

باید یه چیزی رو اعتراف کنم ،واسه خودم ،اینجا، بنویسم شاید وقتی‌ اعلامش کنم یه طور دیگه بشه ،

همیشه از اول بچگی‌ هیچ موقع نتونستم خودم رو present کنم ،یعنی‌ هیچ وقت نتونستم احساسم رو با اونی‌ که باید بهش بگم ،بهش بگم . ناراحتی‌ ،خوشحالی‌ ،دوست داشتن ،دوست نداشتن ،ترس ،هیجان،توانأی ...

الان هم از این چیز‌های که اینجا دارم مینویسم حالم به هم میخوره ،یه جور تعبیر و شرح حال سطحی از خودم دارم مینویسم که اصلا اونی‌ که باید باشه نیست.

و نکته درد آور اینه که دیگران اصلا اونی‌ رو که یک درصد هم انتظارش رو نداری ازت برداشت می‌کنن ،و تو میمونی که اون لحظه چه واکنشی نشون بدی .ناراحت بشی‌ ،بخندی ،یا اینکه بیشتر فکر کنی‌ که چرا اینقدر تصویر تو واسه اون‌ها اینقدر دور از تصویری که خودت از خودت واسه خودت ساختی.

دیروز یه نفر ،تصویری که از من تو ذهنش رو بود رو بهم گفت ،و دیگران ،همه تقریبا سکوت کردن ،یعنی‌ یه تأیید تقریبی از حرف اون آدم ،و این تصویر اینقدرررررررر دور از تصویری بود که خودم در مورد خودم فکر می‌کنم ،که از دیروز تا الان مثل سایه شدم .

نمیدونم باید عصبانی‌ باشم ،یا بهش فکر کنم ،یا اصلا فکر نکنم ،خلاصه یه تیر خلاص بود که بهم خورده شد.

مثل ماهی‌ شدم ،هی‌ دهنم رو باز می‌کنم که حرف بزنم ،ولی‌ فقط یه مشت هوا می بلعم و دوباره دهانم رو میبندم .

راست راستی‌ ،من کی‌ ام؟؟

تازگی‌ها یه ماهی‌ داریم ،یه ماهی‌ کوچولو ،من و نهنگ "اسمش رو گذاشتیم ""نهنگ"" ،یک چیز‌های خیلی‌ مشترکی داریم ،که هر روز بیشتر کشفش می‌کنم.


به هر حال همینه..



فیلم تبلیغاتی

به انتخابات ،این روز‌ها یاد روز‌های چند سال پیش می‌افتم ،کاش اونجا بودم تو این روز‌ها ،تو این روز‌ها آدم‌ها همه از جایگاه خودشون تحلیل می‌کنن ،و چقدر قشنگ هر کسی‌ از جایگاه خودش خودش و وضعیت موجود رو تحلیل میکنه .

ولی‌ یه نکته که واسم جالب اینه که از اینجا که یه سری چیزا رو میبینم ،نکته‌ای که هست اینه که اگه کسی‌ خدای نکرده ،قصد داشته باشه که به یک شخص خاص رای بده که اقبال رای عمومی‌ مخالف اون آدم ،نکته اینه که هیچ کس واسه اون آدم استدلال نمیکنه که بهتره که بیشتر فکر کنه و دلیل واسش نمیاره که چرا نباید به اون رای داد ،فقط یه جور داد میکشن سرش ،همین.!این که دمکراسی نیست ،هست؟؟خوب چطوره این حق رو به کسی‌ دیگه نمیدید که به شخص مورد علاقه ش رای بده ،و اگه هم میخواین که تشویق بشه بره به سمت یک کاندیدای دیگه چرا با تحکم و اینکه شما انسان‌های متحجر نمیفهمید که ما انسان‌های فرهیخته چی‌ میگیم!!

کلا بین فرهیخته بودن و متحجر بودن خیلی‌ فرقی‌ نیست اگه با یه روش مخالف خودشون رو به سکوت وادار کنن.

یه نکته: من فیلم تبلیغاتی ۳ تا کاندیدا‌ها رو دیدم ،تو هیچ کدومشون حتا یه سکانس راجع به خانوم‌ها و حقوق اونها و برنامه واسه اون‌ها حتا تو یه جمله هم گفته نشد؟؟گفته نشد که نظرشون راجع به مشکلات قانونی‌ و حقوقی خانوم‌ها چیه ؟ گفته نشد که اصلا نظرشون راجع به حقوق زن و مرد چیه؟

چرا چیزی راجع به دانشجو‌ها و زندانی‌های سیاسی گفته نشد ؟ چرا حتا یک جمله ،یک جمله ،راجع به جوون‌ها و آینده شون حرفی‌ زده نشد؟

چرا؟؟

چرا تو فیلم میر حسین هیچ برنامه اقتصادی مطرح نشد؟؟ چرا اینقدر این فیلم رو اعصابم رو به هم ریخت ؟ آخه من نمیدونم یه خورده رو به جلو باشید بابا،اینکه قبلان‌ها چه اتفاقی‌ افتاده واسه جوون ۲۰ ساله ما تو ایران خیلی‌ قابل درک نیست ،اینکه واسه آینده اون و من چه برنامه‌ای داری مهم.چرا هیچ حرفی‌ راجع به قومیت‌ها گفته نشد؟؟ ،راجع به افراد میانی جامعه ،؟؟؟ چرا فیلم احمدی نژاد به نسبت اینقدر خوب ساخته شده بود ،از هیچ واسه خودش کلی‌ تبلیغ کرد ؟؟اگه کسی‌ اون رو نمیشناخت ،کاملا یه فیلم از نظر ساختار بهتری به نسبت موسوی ،به نظر من، نشون داد.

چرا این فیلم اینقدر بد ساخته شده بود.کلا خیلی‌ عصبی کرد من رو .حالا خوشحالم که فیلم دومی‌ هم در راه ،شاید اون حداقل کمی‌ بهتر باشه ،!!!




بارون ببار

بعضی‌ وقت‌ها حالت بده،احساس خفگی میکنی‌ ،احساس میکنی‌ هر کاری میکنی‌ حالت خوب نمی‌شه ،هر چی‌ گوش میدی ،هر کتابی‌ میخونی‌،هر غذائی می‌خوری ،خلاصه به هر دری میزنی که این حال ناا جورت، جور بشه ،نمی‌شه که نمی‌شه .ساکتی‌ ،ساکت ،خاموش ،و فقط نظاره گرم گذر زمان.

به اون روز‌ها فکر می‌کنم که چه روز هأیی بود ،به خونه ،به حیات خونه ،به باغ ،به اون‌ها که رفتن ،به اون‌ها که موندن و هستن.

به روضه که چند روز پیش‌ها بود.هر روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب بلند شو برو، خواب الود ،صبحانه اونجا بخور و به روضه گوش کن.نون سنگک داغ ،نعناع و پینر و چای شیرین ،و صدای آقای مهاجرانی که هر سال تقریبا یه مدل روزه می‌خوند و با یه متن تقریبا یکسان ،.که عملا هم گوش کردنی در کار نبود ،فقط لذت میبردی که همه دور هم جامعه بودن و کلی‌ شیطنت میشد کرد.زمستون و تابستون ،همهٔ دره هاش رو کامل یادم رای

نمیدونم چند سال که این روضه داره تو این خونه بر گذار می‌شه ،نمیدونم فکر کنم که باید بیشتر از ۵۰ سال باشه ،دقیقش رو باید بپرسم .اینکه روضه چطوری و واسه چیه یک طرف ،که خودش واسه خودش داستانی داره ،ولی‌ چقدر خاطره تو این روز‌ها هست که هر سال که می‌شه من می‌تونم همه لحظه هاش رو تک تک به یاد بیارم حتا از اینجا که دورم.

یه عکسی‌ ازتون گرفتم ،یه عکسی‌ که شما دو نفر توش بودید ،تو هیات خونه ،یه لحظه اشک هام اومد ،نه به خاطره شما ،به خاطره اون هیات ،اون گلها که اصلا از اولی‌ که رشد کردن اونجا ندیدمشون،شاید هم به خاطر اون هوا ،شاید هم دلتنگ بچگی‌ شدم ،روز‌های بی‌ خیالی،شاید هم ...

دعا می‌کنم که بارون بباره ،شاید زیر بارون راه رفتن ،رفتن ،رفتن ،زیاد رفتن حالم رو خوب کنه ،

Thursday, May 21, 2009

دعای باران

بر باغ ما ببار!


بر باغ ما که خنده ی خاکستر است و خون

باغ درخت مردان،

این باغ باژگون.


ما در میان زخم و شب و شعله زیستیم

در تور تشنگی و تباهی

با نظم واژه های پریشان گریستیم .


در عصر زمهریری ظلمت ،

عصری که شاخ نسترن، آن جا،

گر بی اجازه برشکفد، طرح توطئه است!

عصر دروغ های مقدس

عصری که مرغ صاعقه را نیز

داروغه و دروغ درایان

می خواهند

در قاب و در قفس.


بر باغ ما ببار!

بر داغ ما ببار
!

Wednesday, May 13, 2009

شکل این روز‌های من

وقتی‌ کارت گیر کرده باشه به یه سری گراف plot که هر چی‌ زور میزانی‌ اونی‌ که باید در بیاد ،در نمیاد ،چه شکلی‌ میشی‌،؟

وقتی‌ تمام آینده زندگیت جمع شده باشه تو یه قاب کوچیک به نام program اون کد code که نوشتی‌ و واسش کلی‌ وقت گذاشتی ولی‌ تو این دم آخر داره واست کلی‌ ادا در میاره ،چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ ۳ -۴ شب پشت سر هم فقط ۳ ساعت خوابیده باشی‌ ،چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ استاد محترمت اصلا به بقیه برنامه ات و گراف‌های دیگه توجه نکنه و فقط بگه که همونی که میگم رو بیار و گرنه بقیه ش که مهم نیست ،تو چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ حس کنی‌ بابا ،بعد یک سال یه code نوشتی‌ بالای ۶۰۰۰ خط که حالا واسه یه دستور خنده دار کوچیک داره هی‌ باهات بازی در میاره ،اون موقع چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ deadline داری و باید هر روز به این نگاه کنی‌ که وای خدایا چهارشنبه شد و من باید کار رو تحویل بدم ،شکلت چه شکلی‌ می‌شه؟

وقتی‌ به قول استاد محترم اگه این program نوشته بشه ،میتونه یه software بشه که قبلان نمونه مشابه ش تو این area نیست و می‌شه به عنوان "اولین" معرفیش کرد ، و واسه خودش patent کرد.ولی‌ تو با اینکه کلی‌ مثلا کار کردی ولی‌ سر یه جاهای ریز اذیتت میکنه ،و وقتی‌ یه جای کوچیکش درست کار نکنه ،همه جاش error میده ،اون موقع تو قیافه ات مثل اونی‌ می‌شه که داره همون "اولین " رو کار میکنه ؟؟

اینکه شکلت چی‌ باشه الان مهم نیست ،الان این مهم که من گیر کردم ،

خدایا به من کمک کن ،



Sunday, May 10, 2009

روز مادر مبارک

امروز اینجا روز مادر،از دیروز یه موضوعی فکر من رو مشغول کرده،اون اینکه تازگی‌ها مفهوم خانواده کمی‌ داره تغییر میکنه ،اینکه میتونه خانواده باشه بدون اینکه حتما مادر توش باشه ،نه اینکه مادر رو از دست داده باشی‌ ،اینکه از اول مادر نبوده باشه ،دو تا پدر بوده باشه!

یعنی‌ اینکه بچه مفروض دو تا پدر داشته باشه ،یا اینکه پدری از اول در کار نباشه ،دو تا مادر از اول باشن! (Gay couple)


خوب اولش یه خورده عجیب به نظر میاد و شاید هم هضم این قضیه مشکل باشه ،ولی‌ خوب این شرایط داره به مرور عادی و عادی تر می‌شه.تازگی‌ها یه جا خوندم که اینجا تو کانادا، دارن رو کتاب‌های درسی‌ کار می‌کنن که کنار داستان‌های که واسه بچه‌ها مطرح می‌شه که توش خانواده رو با بودن پدر و مادر توضیح میدان دوتا پدری ،و دو تا مادری رو هم تو کتاب‌ها و داستان‌ها بگنجونن،چون ممکن که یه سری از بچه‌ها که کنار همکلاسی شون نشستن دو تا پدر داشته باشن و نباید این یک قضیه غیر عادی واسه دیگران خصوصا بچه‌های دیگه باشه.

به نظر من خیلی‌ جالب ،یعنی‌ دارن از اول رو ذهن بچه‌ها کار می‌کنن که بپذیرن که میتونه یه فرم دیگه‌ای از خانواده وجود داشته باشه و هیچ تبعیض خاصی‌ چه از نظر رفتار و شرایط اجتماعی چه از نظر حتا نگاه دیگران رو اون آدم‌ها و فرم رابطه شون وجود ناداشته باشه ،

چند وقت پیش تو مراسم Easter تو کاخ سفید از از زوج‌های گی Gay هم دعوت کرده بودن که بچه‌ها شون رو بیارن . وقتی‌ تلویزیون دو تا پدر رو نشون میداد که بچه شون رو گذشته بودن تو کالسکه و آورده بودن ،کمی‌ برای من عجیب بود ،چون هم چشم من، هم ذهن من، هم ۳۰ سال تصویر ذهنی‌ من گفته بود که بابا ،مامان ،بچه ،و حالا باید یه مفهوم جدید رو ببینه ،جالب بود ،خیلی‌ جالب بود ،

همیشه اول هر چیزی به نظر عجیب میاد .بعد کاملا همه چیز عادی می‌شه ،به شرطی که از اول رو ذهن آدم‌ها کار کنن که همه چیز از اول عادی و این مفهوم‌ها یه قاب خاص بوده که یه روزی یه عده ساختن و حالا میتونه این قاب عوض بشه،

بعد فکر کنم نوبت میرسه به اینکه یه سری سمبل‌ها هم میتونه تغییر کنه ،مثلا روز مادر ،خوب اون بچه که دو تا پدر داره امروز نمیتونه لزوما روز خاصی‌ واسه اون باشه ،شاید هم باشه نمیدونم ،

من همینطوری دارم مجسم می‌کنم ،و الا هیچ جهت گیری خاصی‌ ندارم

یا روز پدر واسه اونکه دو تا مامی داره.خوب شاید در آینده رو این سمبل‌ها هم کار کنن.و اینکه کاری کنن.شاید این تبریک دیگه نمیتونه یه تبریک و مفهوم همه گیر باشه ،و شامل همه باشه ،پس مثل خیلی‌ از روز‌های خاص دیگه میتونه شامل یک عده باشه،البته شاید هم مادر این مفهوم زن بودن خودش و از دست بده ،یعنی‌ لزوما مادر رو نباید تو قاب یک جنس خاص دید،میتونه یک جنس دیگه باشه و مادر باشه،یا همینطور در مورد پدر.کمی‌ عجیب به نظر میاد ولی‌ تا چند سال دیگه شاید اصلا عجیب نباشه.


تا چند سال پیش کمی‌ این قضیه برام عجیب بود و هضمش مشکل ،ولی‌ تو این چند سال به این نتیجه رسیدم که بابا خوب شاید باید من نگاهم رو عوض کنم و اجازه بدم به خودم که یه فرم دیگه از زندگی‌ هم بپذیرم.و دنبال این نباشم که همه رو مدل اونی‌ که از قدیم و ندیم و تو داستان‌ها و تاریخ بوده که همیشه یک پدر بوده یک مادر ،و یه سری فرزند ،لزوما نباید حتما پدر یک جنس خاص باشه و مادر هم یک جنس خاص ،میتونه کاملا یه چیز دیگه باشه.همین چند وقت پیش یه آقأی تو استرالیا یه بچه به دنیا آورد،خوب اون هم میتونه مادر باشه ،باید نگاه کنیم که تعریف مادر چیه و این میتونه شامل گروه‌های دیگه به غیر از فرم سنتی‌ خودش باشه

خلاصه روز مادر به تمام اون‌ها که مادر هستن یا دوست دارن مادر بشن یا مادر هستن ولی‌ تو یه فرم جدید ,یا اصلا مادر هستن حالا هر چی‌ که دیگران میخوان بگن ,یا مادر‌ها رو دوست دارن ،.. خلاصه یه رابطه‌ای با مادر‌ی دارن ..مبارک باشه

،این تبریک شامل همه نمی‌شه.

Saturday, May 9, 2009

کمی بی‌ ربط

-روزها می‌گذره و من هم این عمر رو دارم لحظه لحظه ش رو طی‌ می‌کنم.روز هأیی شاد ،غمگین ،پر استرس ،روز‌های انتظار ،انتظار یه خبر ،یه مسافر ،یه دوست ،یه نامه،

چقدر خوندن یه نامه دست نویس رو دوست دارم.این روز‌ها که همه چیز با ایمیل. ،ولی‌ تفاوت نامه دست نویس با ایمیل از زمین تا آسمون واسه من .

آخرین نامه‌ای که با پست رسید دستم ،تابستان سال ۷۵ بود .من رفته بودم همدان ،و یلدا واسم نامه نوشت ،از تهران به همدان ،!!یعنی‌ از شهریار به همدان!

خودم که یادم میاد خنده‌ام میگیره ،ولی‌ خیلی‌ خوب بود.کلی‌ تو نامه نوشتن روح هست انگار ،که یه جورایی دست خط اون آدم و مدل نوشتنش یه حرف هأیی جدا از متن نامه بهت میگه.ولی‌ تو ایمیل دست خطی‌ نیست ،پر رنگ شدن و کم رنگ شدن یه کلمه هأیی که شاید نشان از تاکید بیشتر داره و رو مرز احساس آدم حرکت میکنه رو از تو ایمیل نمیتونی‌ تشخیص بدی.مثلا کاغذ‌های عطری که یه بوی خوب میدن ،وقتی‌ روشون مینوشتی کلی‌ نامه ت بوی خوب میگرفت.یا اینکه وقتی‌ از روان نویس استفاده میکردی یا یه خودکار که خوب بنویسه.ولی‌ خوب تو ایمیل نمیتونی‌ از صفحه خوش بو استفاده کنی‌.یا اینکه با اون قلمی که دوست داری بنویسی‌

خیلی‌ قصد مقایسه ندارم .داشتم می‌گفتم روز هأیی می‌شه که منتظر یه نامه هستم از هر جأئی ،از هر کسی‌ که برام یه حرف‌های خوب بزنه ،از زندگی‌ بگه ،یه دو خط شعر بنویسه از حال هوای مهربانی بگه .

-این روزها وقتی‌ خبر‌ها رو میخونم ،ماهیچه‌های صورتم ،با خوندن هر خبر منقبض و منقبض تر می‌شه ،

به قول "خانوم روابط عمومی‌" از من میپرسه که می‌شه بگی‌ تو اون صفحه فارسی‌ چی‌ نوشته که هر روز صبح که مأیی ،میخندی وقتی‌ اون صفحه رو باز میکنی‌ یهو قیافه ت تغییر میکنه؟ بهش میگم این خبر امروز کشورم،!!میگه شما‌ها کشور پولداری هستید که نفت دارید و مردمتون همه اوضاع مالی‌ خوبی‌ دارن و اقتصاد تون هم که خوبه دارید موشک میفرستید هوا و کلی‌ پیشرفت علمی‌ دارید ، پس مشکل حتما ناراحتی‌ از اینکه آمریکا و اروپا تحریم تون کردن؟ موضوع انرژی هسته ای که شما‌ها دارید به خاطرش میجنگید؟؟!

با خودم تو دلم میگم ،بله یک کلمه هم از مادر عروس بشنویم!!

بابا عزیز دلم من از کجا واسه تو بگم ،،بهتره هیچی‌ بهش نگم و بذارم که تو خیال خودش فکر کنه که غم ما فقط اینه

بهش لبخند میزنم ،و فقط سرم رو تکون میدم.

-این چند روز یه سری اتفاقات تو اطرافم افتاده که کلی‌ دارم بهشون فکر می‌کنم،اینکه عملکرد آدم‌ها بستگی به شرایطی داره که توش هستن و همزمان بستگی به شرایط شخصی‌ خودشون داره که خب یه چیز مشخصی‌ آاه ،ولی‌ به نظر من اگه یه عملکرد غیر منتظره یا عجیب رو ازشون میبینی‌ حتما لازم هم نیست که یه اتفاق عجیب یا یه موقعیت خاص وجود داشته باشه که تصمیم خاص یا عملکرد خاصی‌ ازشون ببینی‌ که واست دور از ذهن باشه،فقط کافیهٔ که اون آدم تو سیکل پأیین روحی‌ خودش باشه ( که همه این سیکل رو داران که اثبات شده از نظر روانشناسی‌ که در هر ۲۸ روز همه یه پیک بالا (سطح انرژی بالاترین) و یه پیک پأیین(کمترین سطح انرژی) رو طی‌ می‌کنن).بعد یه اتفاق و شرایط نه خوشایند و غیر منتظره هم براش پیش بیاد ،(که معمولان تجربه نشون داده که موقع اینکه تو سیکل پأیین هستی‌ شرایط نه خوشایند رو خودت واسه خودت بیشتر ایجاد میکنی‌) بعد اون موقع می‌شه بدترین و شاید خطرناک‌ترین تصمیم‌ها رو تو زندگی‌ گرفت و خیلی‌ راحت می‌شه این کار رو کرد..یاد یه مقاله افتادم که دقیقا این نظریه روانشناسی‌ رو در موردش حرف زده بود و آمار میداد که مثلا رو چند گروه از آدم‌ها این رو تست کردن و دیدن که دقیقا روشون صدق میکنه.

خلاصه خواستم به خودم این یاد آوری رو بکنم که مواظب اون ۱۴ روز سیکل پأیین باشم!:)

-راستی‌ اینجا بهار اومده, اولین شکوفه رو امروز دیدم.

-واسه اولین بار بعد تابستون پارسال بدون ژاکت یا کاپشن رفتم بیرون!(این موضوع کمی‌ اصلا واسه اینجا نیست ،می‌شه رکورد زد که چند روز می‌شه بدون روپوش رفت بیرون)!!


Tuesday, May 5, 2009

Lamb Sacrificing

مقاله دیروز the Newyork times و Washington post در مورد شرایط طالبان تو پاکستان و بحرانی که در حال شکل گرفتن رو بخونین.،این دو تا لینک رو حتما بخونین.البته مدت هاست که CNN و CBC و هر از گاهی هم BBC رو این قضیه زوم کردن و هی‌ پشت سر هم دارن در مورد خطر طالبان تو پاکستان هشدار میدان ،هی‌ گزارش تهیه می‌کنن و نشون میدان که اوضاع پاکستان به مراتب بد تر از افغانستان به نظر میاد.یه قسمتی‌ از پاکستان که اصلا خود مختار شده و طالبانی‌ها کاملا اونجا دارن حکومت می‌کنن ،و اصلا از دولت مرکزی تبئعیت نمیکنن . تو این گزارش‌های تصویری ویدئو‌ها نشون میده که تو یه سری از استان‌های پاکستان زنان و دختر‌ها دیگه نمی‌تونن برن مدرسه ،از خونه نباید بیرون بیان بدون حضور مردشون ،از طرفی‌ وزارت آموزش پاکستان اصلا مدرسه و امکانات آموزشی تو یه سری از استان‌های فقیر نشین و حتا خوب پاکستان در نظر نگرفته و روش سرمایه‌ گذاری نمیکنه ولی‌ طالبانی‌ها کاملا دارن سرمایه گذاری می‌کنن. ،(البته پسر بچه‌ها ) چون دختر‌ها که اصلا نباید مدرسه برن .و جالب اینجاست که طالبانی‌ها همین بچه‌ها رو میبرنشون تو مدرسه‌های خودشون ،آموزش میدان ،بهشون غذا و نون و جای خواب میدان و حتا کمک خرجی واسه خانواده شون میفرستن و فقط بهشون قرآن یاد میدان ،هیچ چیز دیگه به غیر از قرآن یاد نمیدان .نه ریاضی‌ نه علوم هیچ چیز.و وقتی‌ گزارشگر میره ازشون میپرسه که عربی‌ بلد هستین ،میگن نه ،و فقط اونها قرآن رو حفظ می‌کنن. بعد بهشون آموزش میدان که چطوری با استفاده از دستورات قرآن باید زندگی‌ کنن ،یعنی‌ اونها (طالبانی ها) تفسیرش می‌کنن واسه بچه‌ها .

تو یه ویدئو ،گزارشگر از پسر ۱۵ ساله میپرسه که نظر طالبانی‌ها در مورد زن‌ها چیه؟ میگه که بر اساس قرآن


The government should forbid women and girls from wandering around outside,” he says calmly. “Just like the government banned plastic bags -- no one uses them any more -- we should do the same with women.”


تو یه جای دیگه از معلم اون‌ها میپرسه که چرا از این بچه‌های کوچیک استفاده می‌کنین واسه حملات انتحاری؟ میگه :

No matter how many Muslims die, we will never run out of sacrificial lambs

حتما فیلم

Traitor(2008)

رو دیدید،اون هم در همین مورد که بچه‌های کوچیک تو سن پأیین می‌رن تو حملات انتحاری خیلی‌ راحت خودشون رو میکشن.

واقعا تفکرات وحشتناکی دارن .اصلا تصورش هم واسه من وحشتناک که این سطح از تفکر خیلی‌ راحت داره از یه کشور به یه کشور دیگه منتقل می‌شه و فراگیر می‌شه

تو یه گزارش ،گزا رشگر میره تو یه کمپ که واسه محافظت از بچه‌ها و خونواده‌ها از دست طالبان درست کردن و آمریکا ای‌ها و نیروهای UN محافظتش می‌کنن ،از هر پسر بچه‌ای میپرسه که بزرگ بشی‌ میخوای چه کار کنی‌ ؟ میگه که می‌خوام به طالبان ملحق شم.

و اصلا میبینی‌ که کاملا از یک روش خیلی‌ خوب دارن استفاده می‌کنن ،آموزش ،اون هم از بچگی‌ ،و کاملا علمی‌ و حساب شده دارن جلو می‌رن ،میگه الان پاکستان حدود ... میلیون پسر بچه داره که اگه همینطوری پیش بره ،این‌ها همه سرباز‌های طالبان هستن تو آینده.

این روز‌ها هم که دارن تا مرز اسلام آباد میرسن ،نکته خیلی‌ وحشتناک اینه که پاکستان به خاطر بمب اتمی‌ که در اختیار داره ،اگه حکومت مرکزی به دست طالبانی‌ها بیفته دیگه فاتحه همه چیز رو باید خوند.از اون طرف قائم مقام طالبان به ایران هشدر داده که اگه با آمریکا رابطه بر قرار کنه مشکلاتی رو از طرف طالبان و مرز‌های شرقیش پیدا میکنه این لینک رو بخونین.

اگه کسی‌ به این موضوع فکر نکنه و براش اهمیتی نداشته باشه ،خودتون بقیه ش رو میتونین تصور کنید.

Monday, May 4, 2009

پنج سال پیش امروز

پنج سال پیش امروز بارون نمی‌‌اومد،هوا خیلی‌ خوب و آفتابی بود .شکوفه‌ها یه مقدارشون باز شده بودن ،حیات خونه خاله این‌ها خیلی‌ خوشگل شده بود.آدم‌ها جمع بودن ،یه عده کلی‌ میخندیدن ،یه عده هم کلی‌ با استرس منتظر بودن ،اون بالا تو خونه یه عده می رقصیدن ,یه عده مینوشیدن , یه عده هم نگران بودن،یه تعدادی تو چششون اشک حلقه زده بود ،دلتنگ بودن از اینکه یه کسانی‌ باید اون روز بودن اینجا و حالا امروز نبودن.یه کسأیی که خیلی‌ مهم بود که باشن .,تو دلشون همش به یادش بودن ولی‌ به روی خودشون نمی‌‌آوردن ،شاید که بشه رل یه آدم خوشحال و شاد رو خوب بازی کرد.همون آدم‌ها علاوه بر این , کلی‌ استرس آینده رو داشتن ،چی‌ میشد ؟ دعا میکردن که همه چیز به خوبی‌ پیش بره ،و همیشه این لبخند‌ها رو لب همه باشه.

چه ماراتنی بود تا قبل از اون روز ،یه ماراتن ۲۴ ساعته.دوتاشون فقط میدویدن ،اما مدل دویدنشون باهم کمی‌ متفاوت بود.

یه تصمیم ،یه شروع بعد حالا ماراتن فشرده ،چقدر توش پر از خنده ،هیجان و ,,،استرس ... ولی‌ هر چی‌ بود واسه اونها کلی‌ تجربه بود که میارزید ..

بالاخره دو نفر رسیدن ،هر دو تقریبا خوشحال ،کمی‌ خسته ،ولی‌ یکیشون پر از استرس بودی استرس مخلوط شده با دلتنگی‌ ،نگران بود. نگران خودش ،دوستش ،نگران فردا،نگران همون روز که تا آخر چی‌ می‌شه،همه چیز خوب پیش میره؟چقدر دلش می‌خواست وسط اون همه جمعیت دوستش رو بغل کنه و بگه که وایسا، یه خورده صبر کن ،بیا یه بار دیگه به هم آرامش بدیم و واسه هم یه چیزأیی رو مرور کنیم،

دلش می‌خواست وقتی‌ اطرافیان رو میبینه بپره وسط بغل اونی‌ که خیلی‌ دوستش داره و گریه کنه شاید همه‌ی این دل آشوب‌ها از بین بره ،ولی‌ اون نبود ،و اون هم مثل همیشه باید رل یه آدم خیلی‌ خوشحال رو بازی کنه.تازه اون واسه خاطر یه کسأیی که اصلا نباید خم به ابرو بیاره ،که مبادا یه تلنگری باشه واسه ناراحت شدن عزیزش.

اون روز, اون آدم‌ها رقصیدن ،و خندیدن ،پنهانی‌ گریه کردن و نوشیدند و خوردند.

اون روز واسه اون دونفر یه روز خاص بود ،یه روزی که همیشه به یادشون میمونه


پنج سال پیش امشب

پنج سال پیش امشب چه شبی بود......

Sunday, May 3, 2009

Planet Earth

تموم شد ،ولی‌ هنوز این گزارش لعنتی هنوز تموم نشده.تموم شد و به نظر میاد که کلا درس هام رو تموم کردم و فقط مونده که اگه خدا بخواد این ترم به یه جأئی برسونمش و بتونم که واسه final آماده بشم.

یه دو هفته یی می‌شه که اینجا ننوشتم.تو این ۱۴-۱۵ روز چند تا موضوع پیش اومده که باید حرف هام رو اینجا بزنم.

این‌ها رو که میگم شاید بدونید ،ولی‌ واسه خودم که نمیدونستم و تازگی‌ها کلی‌ دارم راجع بهشون اینور و اونور چیز میز میخونم خیلی‌ جالب بوده ،گفتم که اینجا بنویسمش
-از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ UNESCO این سال‌ها رو به اسم

International Year of Planet Earth

نام گذاری کرده .میتونین به این لینک‌ها مراجعه کنین ،

بیشتر به خاطر نشون دادن و کمک کردن به گروه‌ها و کشور هأیی که رو یه سری از پروژه هایی دارن کار می‌کنن که میتونه زمین رو و طبیعت رو و منابع طبیعی رو حفظ کنه و از خطر نابود شدن نجاتش بده یا حد عقل کنترلش کنه .

اولش که این چیز‌ها رو می‌خوندم خیلی‌ حس همذات پنداری با این قضیه پیدا نکردم ،ولی‌ وقتی‌ چند تا فیلم

(Planet Earth (TV series ازشون دیدم که چه فاجعه هأیی داره رخ میده یا در حال رخ دادن و اینکه آمار شون رو دارم میبینم که هر روز چه مقدار منابع داره از دست میره تازه احساس کردم که بابا موضوع خیلی‌ جدیی‌.

International Year of Planet Earth
2007-2009

جدی تر از اونی‌ که من تا حالا فکر می‌کردم.نکته جالب توجه اینه که این‌ها تو یه سری از فیلم‌هاشون نیومدن تو میزان بزرگ عدد و

رقم رو نشون بدن ،مثلا میگن که اگه هر روز اینقدر میزان مصرف برقت رو کم کنی‌ یا این میزان پلاستیک کمتر مصرف کنی‌ یا این میزان مصرف آب هر شخصی کمتر بشه یا سفر درون شهریت رو مثلا یک روز با وسایل عمومی‌ بری اون موقع نشون میدان که چه میزان منابع زمینی‌ میتونه کمتر مصرف بشه در نتیجه چه تعداد انسان از گرسنگی نمیرن ،چه تعداد کودک از مریضی نمیرن ،چه مقدار زمین کشاورزی از بین نمیره در نتیجه چه مقدار آمار گرسنگی پأیین میاد ،و ...و ... چه تعداد حیوون نسلشون منقرض نمی‌شه، .

نکته جالب قضیه اینه که مثلا تو یه نمونه میان روی مساله آب شدن یخ‌های قطبی صحبت می‌کنن ،و میگن که یکی‌ از مشکلات اینه که سرعت آب شدن یخ‌های قطبی تو این دره خیلی‌ بالا رفته و اگه همینطوری ادامه پیدا کنه ،حالا میان یکی‌ یکی‌ آمار میدن که چه اتفاقاتی میتونه رخ بده ،و مثلا اثرش رو تو یه کشوری مثل بنگلادش بررسی می‌کنن و میگن که حالا ببینید که این سری اتفاقات تو این کشور میفته ،یا تو یه کشور دیگه (sample) و بعد میان حالا آثاری که اون کشور و مشکلش رو جاهای دیگه میزاره رو بررسی می‌کنن و میگن تازه این یه کشور ،کشور‌های دیگه هم این مشکلات رو پیدا می‌کنن ،بعد به صورت overally حالا تصور کنید که چه اتفاقاتی رخ میده.

بعد یهو آدم متوجه می‌شه که واقعا قضیه خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ مهم.

می‌ بینی‌ که وای قضیه واقعا مهم .

یک سری سریال BBC

سال ۲۰۰۶ تهیه کرده که میگن یکی‌ از پر هزینه‌ترین سریال های

Nature documentry

بوده ،من یه چند قسمتش رو دیدم ،اگه تونستید گیر بیارید حتما ببینید ،خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ جالب.

واقعا آدم یهو تو فکر میره که بابا ما داریم با خودمون چکار می‌کنیم

یعنی‌ من نمیدونم واسه این بچه‌های کوچولو یه جأئی واسه نفس کشیدن و زندگی‌ کردن تو سال‌های آینده میمونه یا نه.

یه نکته جالب اینه که من همیشه اینجا که میرفتم خرید ،میدیدم که موقع خرید کردن و حساب کردن ،طرف واسه هر چیز کوچیکی میزاره تو یک کیسه پلاستیک و دست آخر که میأیی بیرون میبینی‌ که شونصد تا کیسه بهت داده که من همیشه فکر می‌کردم که بابا آخه این همه مصرف واسه چی‌؟؟

تازگی‌ها اتفاق جالبی‌ که افتاده اینکه همون فروشگاه‌های زنجیره‌ای اینجا دیگه کیسه نمیدان ،خودت باید با خودت ساک ببری و اگه نداشته باشی‌ ،اون کیسه رو بهت میفروشن.

خیلی‌ کار خوبیه به نظر من ،چون اینطوری آدم‌ها یاد میگیرن که الکی‌ مصرف پلاستیک نداشته باشن و قضیه با یک ساک خوب که همیشه میتونی‌ با خودت ببری خرید حل می‌شه.

البته اینجا یه فروشگاه دیگه هم هست که از اولی‌ که من دیدمش این طوری بود ولی‌ حالا میبینم که یکی‌ دیگه هم اینطوری شده ،کلی‌ احساس می‌کنم که نه بابا مثل اینکه این‌ها هم یه تکونی دارن میخورن.

خلاصه اینکه پیشنهاد بنده اینه که اگه این سریال‌ها رو گیر آوردین حتما ببینید

یه فیلم دیگه که خیلی‌ فیلم قشنگی‌ به نظر میرسه مستند هم هست که الان رو پرده است اینجا،اسمش

Disney's Earth

. این هم در راستای همین پروژه است . مطمئن من باز از همه عقب ترم و همه فکر کنم دیدنش.!!!

خلاصه اینکه این روز‌ها به محض روشن کردن یه لامپ یا زیاد کردن درجه حرارت خونه یا استفاده از کیسه پلاستیک یا مصرف آب کلی‌ یاد خرس قطبی و بچه‌های کوچیک و آدم‌های گرسنه و زمین زیر آب میفتم که دیگه کلی‌ پشیمون میشم که این کار‌ها رو بکنم