Wednesday, May 13, 2009

شکل این روز‌های من

وقتی‌ کارت گیر کرده باشه به یه سری گراف plot که هر چی‌ زور میزانی‌ اونی‌ که باید در بیاد ،در نمیاد ،چه شکلی‌ میشی‌،؟

وقتی‌ تمام آینده زندگیت جمع شده باشه تو یه قاب کوچیک به نام program اون کد code که نوشتی‌ و واسش کلی‌ وقت گذاشتی ولی‌ تو این دم آخر داره واست کلی‌ ادا در میاره ،چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ ۳ -۴ شب پشت سر هم فقط ۳ ساعت خوابیده باشی‌ ،چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ استاد محترمت اصلا به بقیه برنامه ات و گراف‌های دیگه توجه نکنه و فقط بگه که همونی که میگم رو بیار و گرنه بقیه ش که مهم نیست ،تو چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ حس کنی‌ بابا ،بعد یک سال یه code نوشتی‌ بالای ۶۰۰۰ خط که حالا واسه یه دستور خنده دار کوچیک داره هی‌ باهات بازی در میاره ،اون موقع چه شکلی‌ میشی‌؟

وقتی‌ deadline داری و باید هر روز به این نگاه کنی‌ که وای خدایا چهارشنبه شد و من باید کار رو تحویل بدم ،شکلت چه شکلی‌ می‌شه؟

وقتی‌ به قول استاد محترم اگه این program نوشته بشه ،میتونه یه software بشه که قبلان نمونه مشابه ش تو این area نیست و می‌شه به عنوان "اولین" معرفیش کرد ، و واسه خودش patent کرد.ولی‌ تو با اینکه کلی‌ مثلا کار کردی ولی‌ سر یه جاهای ریز اذیتت میکنه ،و وقتی‌ یه جای کوچیکش درست کار نکنه ،همه جاش error میده ،اون موقع تو قیافه ات مثل اونی‌ می‌شه که داره همون "اولین " رو کار میکنه ؟؟

اینکه شکلت چی‌ باشه الان مهم نیست ،الان این مهم که من گیر کردم ،

خدایا به من کمک کن ،