Thursday, February 9, 2012

لذت کودکانه یا شاید هم بالغانه

تازه شروع کردم که یه سری دوره میرم که مربوط به کارم می‌شه. وای که چقدر حال می‌کنم از مطالبی که سر کلاس گفته می‌شه، نمیدونم تو این موقعیت قرار گرفتی‌ که همزمان که داری یه کاری رو بصورت پرکتیکال انجام میدی، منظورم اینه که در طول روز با تمام اون موضوعات به صورت مثال عملی‌ و واقعی‌ در ارتباطی‌ و عصر‌ها که میرم سر کلاس به صورت علمی‌ روش بحث میکنن. خیلی‌ خوبه‌ه‌ه

به وجود اینکه شدیدا خسته از سر کار میرم سر کلاس و یا آخر هفته‌ها کلا در گیرش شدم ،ولی‌ خیلی‌ لذت بخش. یعنی‌ بعد مدت‌ها دارم دوباره لذت خوندن و یاد گرفتن رو تجربه می‌کنم.بعد کلاس که میرم فرداش سر کار انگار که اعتماد به نفسم تو کار قشنگ درجه آاش داره تغییر میکنه. تازه ورای اون، وقتی‌ سر کلاس آدم‌های دیگه رو میبینم که تو موقعیت‌های مشابه تجربه‌های کاریشون رو به بحث میذارن، کلی‌ می‌تونم کیفیت کاری خودم و سیستمی‌ رو که دارم روش کار می‌کنم نقد کنم و یعنی‌ در واقع مقایسه کنم.

چون تاوقتی تو یه ارگانیزشنی باشی‌ که یه مدل سیستم و پرسیجر داره، کمتر شانسی پیش میاد که بری یه جای دیگه رو مشابه همون پیدا کنی‌ و ببینی‌ که پرسیجر اونا چطوری و کیفیت کار خودت رو یا شاید هم کمیت کار خودت رو بهتر کنی‌ یا رو به تغییر خوب پیش ببری.

کلا درس خوندن چقدر خوبه. انگار یه عادت کهنه قدیمی‌ که کلی‌ باهاش حال میکردی، دوباره رو اومده، یه احساس تازگی به آدم میده. یه جوری حس مفید بودن ذهنی‌ می‌کنم.

خصوصأ اینکه وقتی‌ این بتونه یه ذهن پر از سوال و در گیر رو کمی‌ تا قسمتی‌ آروم کنه. از طرفی‌ کودک یا بالغ ( من الان نمیدونم که اون بالغ یا کودک ذهن من اینجا) شلاق بدست ذهنت رو که دائماً وقتی‌ دور از کتاب و کلاس باشی‌ تو رو تنبیه میکنه تا حدودی ارضا کنی‌.


بگذریم از اینکه وقتی‌ موقع تحویل پروژه می‌شه، کمی‌ از این همه توصیفات بالا شرمنده میشی‌ و حس می‌کنی که ... مثل الان. که تا ساعت ۹:۳۰ شب سر کلاس بودم، فردا صبح باید سر کار برم و امشب باید پروژه یکی‌ از درس‌ها رو تحویل بدم..............

نه نه من می‌خوام این دفعه ثابت کنم که تا آخرش لذت می‌برم......